داستان,کوتاه,دلتنگینوعی دلتنگی هم هست که در عین حال که دلت برای کسی تنگ شده،تمایلی به دیدنش نداری. همان حسی که الان دارم،که قاعدتا باید داشته باشم. خاطرات را به یاد می آ
داستان کوتاه/ نوع خاصی از دلتنگی نوعی دلتنگی هم هست که در عین حال که دلت برای کسی تنگ شده،تمایلی به دیدنش نداری. همان حسی که الان دارم،که قاعدتا باید داشته باشم. خاطرات را به یاد می آورم ولی حسشان را نه. گذشته را کنکاش میکنم عکس ها را زیر و رو،دنبال سرنخم. سعی میکنم به یاد بیاورم بودن کنار تو چه حسی داشت... دست هایت را یادم است ولی گرمایشان را نه...حرف هایت را واو به واو حفظم اما حرف که مهم نیست مهم صداست که آن هم... دور شده ای آن قدر دور که انگار اصلا واقعی نبوده ای. انگار تو را داشتن مثل خواب، غیرواقعی بود و من آدمی که دم...