پاکش کن ؛ نشد چشماتو ببند | داستان کوتاه

یک روز پسر 3 ساله ی من درس عجیبی بهم داد. با مداد شمعی نصف مبل کرم رنگ نشیمن رو سیاه کرده بود. وقتی متوجه شدم صداش کردم و با تظاهر به ناراحتی گفتم:

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما