دانلود رمان صدای پای خدا ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان صدای پای خدا ویژه نگاه دانلود
نفس، دختری هجده ساله با قلب و دلی پاک، ازخانوادهای مذهبی، طی جریاناتی پا روی اعتقادات خود و خانوادهاش میگذارد و با پسری از جنس کینه و نفرت دوست میشود.
این کینه، دامن زندگی دخترک را میگیرد و زندگی آرام و زیبایش را، به کلی تغییر میدهد و در آخر، این صدای پای خداست که به گوش میرسد…
مقدمه
گاهی اگر فرشته هم باشی، شیطان درونت لانه میسازد؛
گاهی مرتکب گناهی میشوی که تاوان سختی دارد؛
گاهی ممکن است تاوان اشتباهت را سالها پس بدهی؛
گاهی هم ممکن است تاوانش تنها مدت کوتاهی باشد؛ ولی به هرحال باید تاوان بدهی.
اما امید باید همیشه و هر زمانی در دل روشن باشد؛
در هر زمانی که خداوند هست، در هر زمانی که حواسش به ما هست.
این خداست که حق را به حق دار میرساند و در آخر پاسخ کسی که تا انتها توکل داشته را میدهد.
قسمتی از داستان :
-خب، راستش رو بخوای، بعد از هشت ماه، دیگه طاقت نداشتم که فقط عکست رو ببینم.
میخواستم بیام و از نزدیک این چهرهی معصوم رو ببینم.
آنقدر کنار هم ماندیم و از همهجا حرف زدیم که به کل زمان را فراموش کرده بودم.
با صدای زنگ موبایلم، تازه متوجه شدم که هوا تاریک شده است.
موبایل را از کیف کوچک دستیام خارج کردم و وقتی نام حاج بابا را بر روی آن دیدم، از ترس چهارستون بدنم به لرزه افتاد.
-بله؟
-کجایی دختر؟ یه نگاه به ساعت کردی؟
-سلام حاج بابا، ببخشید، داشتیم با مهسا درس میخوندیم؛ به کل زمان فراموشم شد. الان میام.
-علیک السلام، لازم نکرده این موقع شب تنها راه بیفتی تو خیابون؛ الان نریمان دنبالت میاد.
-خودم با تاکسی میتونم بیام.
-گفتم لازم نکرده، فقط آماده باش.
-چشم.
موبایلم را که قطع کردم، حسام با دیدن رنگ زردم خندید و گفت:
-اوه، اوه! بابا حاجی میخواد گردن بزنه؟
از جا پریدم و گفتم:
-حسام، ماشین داری؟
-آره.
-لطفا من رو برسون خونه مهسا. الان نریمان میاد دنبالم.