دانلود">دانلود رمان انعکاس یک قصاص
دانلود رمان انعکاس یک قصاص . زخمهایی را که مرهم ندارند چه باید کرد؟ اگر از آسمان بارانِ آتش بارید و زندگی آرام نازنین را شعلهور کرد
و میلادش را سوزاند؛ اگر به دنبال مقصری به اسم سارا میگردد، باید تمام روزهای شیرین گذشته را از یاد ببرد و اگر انس گرفتهشدهی چیچک
زندگیاش است، با آروینهای زندگیاش چه باید کرد…
با ما همراه باشید.
داستان یک زندگی آشفته….
مقدمه:
من به انتقام دلخوشم
انتقام گونههای تر،
آههای داغ،
به انتقام چشمهای زل،
دستهای باز،
من به انتقام دلخوشم و فکر میکنم؛
به گوش، به دست، به دل.
انتظار یک سلام،
لمس یک نگاه،
و حس خوب.
من به انتقام از انتظار فکر میکنم!
به کنج سقف فکر میکنم که روزنهایست
بین من و تو،
به بالشتم که عاشقانه
اشکهای خستهام را پاک کرد.
من به این قلم که فکر میکنم،
چه خون دل که خورده است،
چه صبرها که کرده است،
چه واژهها که لیز خوردهاند از کفش،
به واژهها که فکر میکنم
به کنج کنج این اتاق،
به ذره ذرهی هوا فکر میکنم!
به انتظار فکر میکنم…!
قسمتی از داستان :
بارون به شدت میبارید، روی زمین از شدت خیسی سیل کوچیکی به راه افتاده بود. زنی با سرعت رانندگی میکرد و تموم حواسش به خیابون
بود که مبادا با کسی تصادف کنه. فقط و فقط رانندگی میکرد و نمیدونست که کجاست.
دستهاش رو محکم به فرمون ماشین قفل کرده بود،گاهی به جلو و گاهی نگاه به صندلی کنارش میانداخت و از صدای گریه بچهی کنارش
اعصابش متشنج میشد. به طرف کودک برگشت و اون رو مخاطب خود قرار داد:
-آروم باش لعنتی تا کی میخوای گریه کنی؟! آروم باش!
وقتی دید که بچه آروم نمیشه به شدت کلافه شد. کمکم سیل اشکهای خودشم به راه افتاد.
– تقصیر تو بود می فهمی؟
و مشتی به فرمون کوبید: