شاید وقتش خوب نبود. گوشِت با منه؟ شاید بهتر بود میذاشتم به موقعش! احساس میکنم عجله کردم. اگه به موقع این اتفاق میافتاد؛ شک ندارم که قبول میکردی. اون وقت ما هم میشدیم مثل این زوجای جوون سرخوش! سرِ بهاری چمدونامونو میبستیم؛ میرفتیم فرانسه. از فرودگاه مستقیم قبل از هتل میرفتیم میدون نقش جهان! کالسکه ها و بافت فرانسویمسیحی میدون و اون گنبدا و پیرمرد پیرزنایی که اونجا قدم میزدن. عکاسایی که یه زوج جوون ایرانی حسابی به وجد آورده بودشون و ما رو سوژه عکسای خودشون کرده بودن. اون وقت تو لوس میشدی و شیرین بازی در میآوردی و دوربینت رو میگرفتی سمتشون و باهاشون لنز تو لنز میشدی. میخندیدی و با اون لهجه خوشگل و خاص فارسیت بهم میگفتی: چقدر این فرانسویا باحالن. اصلاً اون شکلی که فکر میکردم نیستن. اصلاً شبیه تروریستا نیستن...و من بقیهی حرفهای #فرانسوی_ستایانهات رو نمیشنیدم چون داشتم به این فکر میکردم که چجوری این مناظر زیبا رو توی مقالهی روزنامه توصیف کنم که حق مطلب ادا بشه.
ولی میدونی چیه؟ شاید وقت خوبی نبود. شاید بهتر بود میذاشتم برای یه وقت دیگه.