اسمان افق چشم توست و میلرزی با هر صدا و لرزش . زمین تکیه گاه تمام وجودت است و با نگاه به اسمان هر لحظه خود را در هوا حس میکنی ترس همراه تو ترس حکمرانه تو و تو ترسان از اتفاقی جدید سقوط یا مدفون شدن بین خاک . دوبارهبرخیز برای خود کشتنت و دراز و زمین خوردنت زمان نمی ایستد برای به اسمان نگاه کردن و ترس از زمین داشتن تن نمیمیرد و برای مرگ زمین خوردنت حکم نیست . دوباره برخیز که لحظه ای دیگر شاید اسمان باشی شاید زمین شاید دریا شاید کوه دوباره برخیز زمان را حرکت ده در دستانت انتخاب با توست که زمان چند سال باشد در نگاهت .