خلاصه :
داستان در مورد دختری است به اسم دلارام. طی اتفاقاتی، با یه پسری مغرور و البته مهربون به اسم شاهین آشنا میشه. دلارام، برادری به اسم داریوش داره که دانیال پلیسه و برای دستگیری شایان (برادر شاهین) و عموی شاهین که رئیس باند چشم عقاب هستند، وارد باندشون میشه و…
پیشنهاد می شود
مقدمه :
-صدایم را میشنوی؟
جوابی نداد، انگاری که کر و لال باشد. باز گفتم: من را نگاه کن.
اما چشم هایش بسته بود. تکانش دادم، اما حرکتی نکرد. چشمم به کاغذ روی میز افتاد که رویش نوشته بود:
-دیر آمدی، نیمه جانت را کشتند.
جلد دوم این رمان در انجمن در حال تایپ است
رمان خیانت عسلی (جلد دوم دلارام) | Hakerghalb کاربر انجمن یک رمان