بوسه امید

آن روز هاعطر باران باروت، چکمه های مشکی جنگ را بوسه میزد!سفیدی گچ دیوار های خانه های صلح، ویران، زیر پاهای چکمه های جنگ لگدمال و سیاه می شد!سیاهی دود

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما