قسمتی از رمان بازنشسته :
وقتی از خواب بیدار شدم روی تختم بودم … بدنم کوفته بود طبق معمول همیشه !!! گاهی اوقات این شوک تنفسی باعث استیصال میشد که منو تا مرز جنون میبرد …
یه کم تو همون وضعیت دست و پام رو تکون دادم تا از وضعیت سستی در بیام … یعنی چند وقته خوابیدم ؟؟؟ نزدیکای غروب بود … اگه اذان گفته باشن یعنی حدودای یه ساعته خوابم ؟؟؟ همش پنج دقیقه هم نشد !!!
پیشنهاد می شود
رمان ماه نوشت | *AFSOON* کاربر انجمن یک رمان