خلاصه :
داستان در مورد زندگی سه نفره… یک دختر و دو مرد. آدم هایی کاملا معمولی…یک دختر مثل همه ی دختر های دیگه که مشکلات خاص خودشو داره و تقدیر در مقابلش سختی های زیادی رو قرار میده…در مورد یه مرد که به خاطر زندگی و خونوادش میجنگه و هیچ وقت تسلیم نمیشه… در مورد مردی دیگر با گذشته ای مجهول…دو مرد که در مهم ترین لحظه، زندگیشون بهم گره میخوره… دو برادر از دو دنیای متفاوت…و چندین نفر دیگه…اعجاز داستان زندگی یک نفر به تنهایی نیست. شخصیت ها و داستان های زیادی داره……پایان خوش
پیشنهاد می شود
رمان مالکیت دردسر ساز | mehrabi83 کاربر انجمن یک رمان
مقدمه:
هنوزم به یه معجزه دلخوشم
گره های کور منو وا کن
منو نه به چشم گناهان من
به چشم خدایی بر انداز کن
اعجاز.تنها همین یکبار…
قسمتی از متن :
همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد… شاید در سه ثانیه… شاید هم کمتر ولی… زندگی را نابود کرد…
صدای جیغ دختر…
صدای فریاد مرد روبه رویش…
صدای شکسته شدن گلدان کریستال…
و صدای داد مانند مردش که میگفت نه…
ولی کار از کار گذشته بود.
مرد از دختر فاصله گرفت. خودش هم شوکه بود. چشمانش گشاد شد. و کمی بعد روی زمین افتاد…
پیشنهاد می شود