زن و مرد در برابر پیر ما دو زانو نشستند. پیر ما هشدار داد که آن دو از دو فرقه حیدری و نعمتی هستند و پدرانشان و پدران پدرانشان دستشان به خون همدیگر آلوده است، پس چگونه راضی به یکی شدن آنها خواهند شد؟ و گفت: آنچه به نظر حقیر میرسد، این است که در جستوجوی اسم اعظم راهی صعود به قله پلوار شوند و خداوندگار عالم راه را به آنها نشان میدهد. اما اینبار هم به شما هشدار میدهم که به صراط مستقیم بروید و نه به راست پرتزویر متمایل شوید و نه به چپ حیلهگر، و اینکه پشت سر آکنده از خرافه را هم نگاه نکنید. از باد و بوران و برف هم نهراسید. ممکن است گردباد نوبت ابرهای آبستن را جلو بیندازد و باران یا برف شما را از سطوت سرما در امان ندارد. تنها پناهتان باریتعالی باد و وجود گمشدهتان؛ مگر نه اینکه بارها از خود پرسیدهاید که من کیستم و در این کیهان چه میکنم؟
به قله که رسیدید دو شاخه ریواس روییده است و دو گل نایاب در کنار ساقههای ریواس. آنها را بچینید و تا پایان عمر خشک شده آنها را نگاه دارید. حاصل سلوک و راز بختیاری شما در این اکسیر است.
زن فضلفروشی کرد: گل اَدِل وایس؟
پیر ما پاسخ داد: نظیر آن است. گل ادل وایس آبی است و در قله آلپ میروید، عشاق خود را بهخطر میاندازند تا آن را برای معشوقشان هدیه ببرند، اما دو گل شما سفید است و نشانی از پاکیتان. از سنگ بپرسید چگونه این دو گل را رویانیدهای؟ سنگ خواهد گفت: بنیاد خلقت شما همین دو گل و همین دو شاخه ریواس است. سرتان را برافرازید و خداوندگار را سپاس گویید.
ــ خدا آنجاست؟ این را زن پرسید.