خلاصه:
دانلود رمان اصیل زاده ی تاریکی قرن ها انگار که بازیشان گرفته بود گذشتند و به جایی رسیدند که انسانی از جنس سایه ها متولد شد….فردی متولد شده در لحظه ی تاریکی زمین….داستان از همان لحظه شروع شد…از همان لحظه ای که ماه درخشان پوزخندی به باور اشتباه زمینیان زد و در پس سایه اش فردی متولد شد با قدرت روشنایی خورشید…
پیشنهاد ما به شما
باز هم سال ها با پوزخند های متوالی ماه و خورشید گذشتند و قرن شدند…
در پس این سال ها مردی بود که عقیده داشت ماه و خورشید با هم در جدالند!
من درباره ی ماه و خورشید نمی دانم اما شک ندارم افرادی روی زمین هستند که وارثان قدرت های ماه و خورشیدند و این وارثان سال هاست که با هم سر جنگ دارند…
جدال در میان سایه هاست…
در میان نور هاست …
و من….؟؟
من زاده ی ماهم…
زاده ی خورشید…
من وارث سایه هام…
وارث عشقم…
وارث جدال…
من یکی از قانون شکنان راه عاشقی هستم…. و قصدم…
پایان این جدال است….
قدم در راه گذاشته ام اما ….
جدال ماه و خورشید هنوز هم پا برجاست….
انگار که این داستان سر دراز دارد اما من….
من وارث عشقشان هستم…
من پا در میان این جدال میگذارم و پایانش میشوم…
پایان راه این جاست…
من، خودِ پایانم…!!!
با شنیدن صدای فریاد دردناک مردونه ای از خواب پریدم و به امید
فهمیدن دلیل این فریاد به سقف تاریک چادری که محل زندگیم بود
خیره شدم. صدای دومین فریاد مردونه به گوشم رسید و همه
چیز یادم اومد. پلک هام با شدت و از روی عصبانیت به هم فشرده شدن.
همین سه شب پیش بود که نگهبانا دو مرد ناشناس رو مشغول جاسوسی توی قبیلهمون دستگیر کردن. بانیپال
پیشنهاد ما به شما