من آرمینا مرگان(مسیحی)دختری هجده ساله با موهای فر درشت طلایی که به نرمی ابریشم است،چشمان آبی آسمانی،پوستی سفید و نرم،لبانی قرمز و قلوه ای ،وزن58کیلو و قد165سانتی مترس هستم.من در خانواده ی خیلی پولدار و معروفی زندگی میکنم.اسم پاپای من رامین،اسم مامی من رها و اسم خواهرم آرام است.پاپای من 40سال سن دارد با موهای جوگندمی،چشمان آبی،پوستی سفید،قد190و وزن85کیلو هست.مامی من 38سال سن دارد با موهای طلایی،چشمان سبز،پوستی گندمی(رو به سفید)،قد175و وزن 70کیلو وزن هست.آرام 16سال سن دارد با موهای بلوطی،چشمان سبز،پوستی بسیار سفید،قد158و وزن50کیلو هست.(قیافه ی آرام به پاپای پاپا بیشتر شباهت دارد.)وقتی مامی 15سال داشت،پاپا و مامی او از دنیا می روند و خاله اش او را بزرگ کرده است.مامی و پاپای پاپا در فرانسه زندگی میکنند و گاهی کریسمس ها و عید مسلمان ها به ما سرمی زنند و چند وقتی پیش ما می مانند.مامی و پاپا بهترین متخصص مغذ و اعصاب در کل کشور هستند.پاپا بسیار خشن است ولی گاهی اوقات مهربان میشود.مامی خیلی احساساتی است.آرام خیلی احساساتی ،مهربان و با روحیه ای بسیار دخترانه است.من(به گفته ی آرام و بقیه ی اعضای خانواده)بسیار لوس هستم ولی عاشق ورزش فیتنس و در کنار آن گیتار زدن هستم.من به گیتار زدن اهمیت زیادی نمی دهم ولی به ورزش اهمیت بیشتری می دهم.مطبی که پاپا و مامی در آن کار می کنند بسیار بزرگ است و آن را با یکی از دوستان پاپا شریک هستند.
لطفا نظر بدید
رمان رو خودم نوشتم.