زنگ ریاضی است. معلم ریاضیمان در حال نوشتن، یکضرب چهار رقمی بر روی تختهسیاه گچ آلود کلاس است. صدای تقتق گچ و کشیدن آن روی تخته، در لابهلای ولوله بچهها، گم میشود. وقتی آقا معلم، یکلحظه نگاهش را از بچهها بر میدزدد، این ولولهها موزی کشدار شروع میشوند. کمربند چرمی شلوارم را شلتر میکنم. فشار امانم را بُریده است. زیرچشمی، ساعت دیواری کلاس را نگاه می, ...ادامه مطلب