,روسیه, در اواخر ۲۰۱۱ با پشت سر گذاشتن دهه های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ وارد عصر سیاسی جدیدی شد. اعتراض سیاسی در واکنش به انتخابات دستکاری شده دومای دولتی، آشکارتر از تحولات دیگر، بیانگر بحرانی در توسعه کشور شد. ,روسیه, وارد سومین مرحله تکامل پسا کمونیستی خود می شد.
در طول دهه ۱۹۹۰ گونه اول دولت ,روسیه, با زدودن آن چه که از عصر شوروی باقی مانده بود و با ایجاد بنیان های نظام جدیدی، نهادهای خود را متحول کرد.
خصوصی سازی، ثبات دهی به اقتصاد کلان، [وضع] قانون اساسی جدید، انتخابات مستمر و ترک داوطلبانه قدرت توسط رهبر، از جمله این تحولات بود. در طول دهه ۲۰۰۰ گرایش سیاسی [به حالت سابق خود] بازگشت. ولادیمیر پوتین به عنوان رئیس جمهورِ گونه دوم دولت ,روسیه,، خواهان تقویت دولت در عین حفظ بنیان های موجود جهت توسعه اقتصادی شد. وی با وارد کردن نخبگان امنیتی برجسته به ساختار حاکم، به متحد کردن طبقه سیاسی که در گذشته چند دسته شده بود کمک کرد. پوتین همچنین با ایجاد ثبات سیاسی، فرصت های اقتصادی جدید و خدمات اجتماعی، به دنبال کسب وفاداری مردم رفت. طبقه متوسط اکنون حدود ۲۵ درصد از جمعیت را در قیاس با ۵ درصد در دهه ۱۹۹۰ تشکیل می دهد.
با این حال، همان طبقه متوسطی که پوتین به دنبال ایجاد آن بود نظام دولت ,قدرتمند, وی را به چالش کشیده است. به علاوه، برخی در ساختار حاکم، با ریاست جمهوری دمیتری مدودف [مدودیِف] راحت بودند و از تصمیم پوتین برای بازگشت به قدرت رضایت نداشتند. بسیاری در ,روسیه, اکنون از دستاوردهای دوره پوتین شامل تحکیم دولت، احیای اقتصادی، پایان جنگ چچن و احیای جایگاه بین المللی ,روسیه, ناراضی هستند. نظام نشان داد که قادر نیست آزادی بیشتر، حاکمیت قانون و اعتماد اقتصادی دوباره ارائه کند. بنابراین برخی از اعضای اپوزیسیون ,روسیه,، خودِ نظام پوتین را محکوم می کنند. دیگران از نظام سیاسی بازتر، امحای فساد و قوانین شفاف برای تجارت حمایت می کنند، اما نمی خواهند به دهه ۱۹۹۰ بازگردند و [بنابراین] از بهبود تدریجی نظام پشتیبانی می کنند. آیا گونه سوم دولت ,روسیه, این بحران را از طریق اصلاحات از بالا حل و فصل می کند؟ آیا پوتین که به عنوان ثبات دهنده ای محافظه کار شناخته می شود، قادر به برداشتن گام هایی جدی برای بهبود نظام است؟ در غیر این صورت، آیا ,روسیه, دستخوش استحاله انقلابی دیگری خواهد شد؟