داستان بلند «به اندازه یک نقطه» نوشته ژیلا تقیزاده داستاننویس است. تقیزاده در ابتدای داستان خود، بیماریتازه مکشوف و لاعلاجش را به مخاطب معرفی میکند؛ شرحی مختصر از چگونگی آشنایی کاراکتر با این بیماری ارائه و آن را جزئی از شخصیت وی قرار میدهد که با واسطه آن در تمام طول داستان نوع رابطه وی با سایر افراد و شخصیتهای داستان را به واسطه این بیماری تعریف میکند و جدای از این بستری را نیز برای معرفی تیپهای شخصیتی خود و نیز درک کنش و واکنشهایآنان در مواجهه با همدیگر را فراهم میسازد.
بخشی از کتابحالا دیگر بیشتر دوستانم و فامیل میدانند باز سرطانیام. میدانند این بیماری گران، خیلی کشنده است و برای همین قرنطینهی سفت و سختی دارم. هنوز پیش مامان هستم. حالم هی میریزد به هم و هی آرام میگیرد. بلوز پشمی بابا تنم است که آن وقتها میپوشید و در آخرین عکسش هم همین را به تن داشت، ولی نمیدانم چرا یک ذره بوی بابا را نمیدهد محض دلخوشی؟! فقط یک ذره. که به خودم بقبولانم که هست. مثل شیمی درمانیهای سالهای پیش تر. هست که کمک کند. که نگاه نگرانش را از من میدزدد و هی از مامان میپرسد: «این بچه چرا باز ناخوش شد؟