جامعه جامعهنهادسازی در برابر کاریزماسازی
ایمان نمدیانپور
تاریخ جهان سنت به طور مشخص با ایده کاریزما گره خورده است. کاریزما برساخت جهان قدیم است و این مفهوم در زیست جهان سنت واجد اهمیت و کارکرد بود. در روند تاریخی در دوره های مختلف، سوژه ها برای تغییردر امر اجتماعی و سیاسی به طور سیستماتیک به فرد خاصی متمسک می شدند و اساسا انسانهای جهان سنت تنها به وساطت فرد مشخصی که صاحب ویژگی های خاص بود توان تغییر را در روندهای اجتماعی داشتهاند و این امر پارادایم غالب و بهنجار در جوامع قدیم محسوب می شد. می توان از این منظر جهان قدیم را جهان کاریزما پروری و جهان جدید را جهان نهادمند نام نهاد.
جهان جدید دست آورد تکنیک و تقسیم کار تخصصی در عرصه اجتماعی است. فرایند تقسیم کار اقتدار را از یک فرد گرفته و آن را در میان کثیری از سوژها تقسیم می کند. این اقتدار از یک فرد، به یک ساختار سیستماتیک و منظم در خود بنام نهاد تقلیل می یابد. ویژگی جهان نهادمند حذف اقتدار مفهوم سوژه خاص درمناسبات زندگی روزمره انسانها است. به طور مشخص در سازمان ها و نهادهای اجتماعی روند ها به یک شخص مرتبط نیست. در جهان معاصر ما به اتکای نهادها چه خرد و چه کلان در حال بازسازی جهان خود و دیگری هستیم. هر چند ایرانیان در دوران پهلوی اول با مفهوم نهاد آشنا شده اند اما در ایران امروز کاریزمامحوری به مثابه یک سنت رفتاری، کم و بیش حضور دارد و قسمتی از مختصات زیست جهان ما را در بر گرفته است.عرصه های همچون سیاست، فرهنگ، هنر و اجتماع کم و بیش در گفتمان ایده کاریزما قابل تحلیل است. یعنی در تمام این عرصهها و میدانها تمایل به کاریزما و چهرهها همچنان پررنگتر از ایده نهاد و نهادی شدن سوژهها را مجذوب خود می کند.
به عنوان مثال اگر دانشگاه را به مثابه یک نهاد برای تولید علم و گسترش عقل انتقادی و پرورش ایده در نظر بگیریم. در ایران همچنان تیپ های تکگو و سخنرانها جایگاه ویژه ای در نزد عموم دارند. در نگاه من تمایل به تک گویی و در مرکز قرار گرفتن یک سخنران برای بیان گزاره های علمی بازتولید ایده کاریزمایی در وجه سنتی آن محسوب می شود. فرد در برابر نهاد یعنی امر کوتاه مدت در برابر امر بلند مدت. یعنی در جدال بین امر کوتاه مدت و بلند مدت، ایرانیان همچنان میل به امر کوتاهمدت دارد.آنچنان که می دانیم نهادها برای بازتولید خود به یک فرد مشخصی وابسته نیستند، نهاد یک مکانیزم خودانگیختگه درونی برای بسط و نقد خود در خود پرورش می دهد. نهاد در یک دیالکتیک فرد و ساختار بیرونی خود را سامان می دهد و سوژههای خود را تربیت می کند. چنان که گفته شد بعد از پهلوی اول و شبه مدرنیزم پهلوی، نرم نرمک جهان ایرانیان با مفهوم نهاد آشنا شد، نهادهای همچون دانشگاه، ارتش و مدرسه تغییرات جدیدی را در جهان ما به وجود آوردند. هم نهاد در جهان ما حضور داشت و هم فرد کاریزما. ویژگی نهاد گونهای بود که ارتش، مدرسه و دانشگاه دیگر وابسته به یک فرد خاص نبودند بلکه در دل یک ساختار، سوژه ها روندهای خود را بازتولید می کردند. اما این تغییرات به کندی صورت میگرفت و جامعه ایران به دلیل وابستگی تاریخی و زیستی به کاریزما ایده نهادی شدن را در مناسبات زندگی خود در تمام ابعاد بسط و گسترش نداده است. به معنای دقیق تر شکل گیری ایده نهاد در مدرنیزاسیون ایرانی نه در یک مناسبات طبیعی تاریخ، بلکه یک امر دستوری و از بالا به پایین بود. شکل گیری نهاد در غرب یک امر درون باش و مبتلا به متن اجتماعی و اقتصادی بود،ولی در ایران ساخت نهاد دقیقا به واسطه یک فرد در جهان ما ایرانیان ساخته شد. به هر حال آنچه در جهان ما رخ داد این است که ما با نهاد ها موجه شدیم و نهادها قسمت مهمی از جهان ما را در بر گرفته است.
مسئله اساسی امروز این است که آیا برای تغییر در یک وضعیت متورم و نابسامان در روندهای تاریخ معاصر باید به کاریزما سازی متمسک شد یا اینکه به ایده تغییر بطئی به نام نهاد سازی روی بیاوریم. عادتواره تاریخی ما ایرانیان از بعد اجتماعی و سبک زندگی تمایلی به امر بلند مدت نداشته است،برخلاف غرب که خود را به امر نهاد سازی پیوند زد،برای ما بدلیل نوع نظام حکومتی و ساختارهای سیاسی مجال رشد پروسه نهادمند شدن، یعنی گذار از محوریت فرد به رویکرهای بلند مدت و ساختاری مجال تحقق نیافت. مثلا رشد سرمایه داری در غرب نه به واسطه یک فرد بلکه در یک روند تاریخی به واسطه ایده ی زهد و تلاش برای کار به مثابه یکی از صفات خداوند تبدیل به انباشت سرمایه و به واسطه شهرهای آزاد تبدیل به یک نهاد حجیم و فراگیر بنام سرمایه داری می شود.از دل چنین نهادهای ایده دانشگاه و نهاد دانشگاه جوانه می زند و علم در یک فضای نهادی میدان خود را کشف می کند.