فلاسفه در طول تاریخ در پی پاسخ به این پرسش بودهاند که بشر از کجا آمده، به کجا میرود و سرانجامش چه میشود. پرسشهایی از این دست سبب شد مباحث پیچیدهای شکل بگیرد که اکثر انسانها در درک آن دچار مشکل شوند. در سالهای اخیر نویسندگان و اساتید فلسفه بر آن شدند تا این مباحث پیچیده را در قالب داستان و به صورت سهل و آسان در اختیار مخاطبان خود قرار دهند که میتوان «یوستین گوردر» را در این دسته جای داد. وی بعد از انتشار کتاب «دنیای سوفی» کتاب «دختر پرتقالی» را روانه بازار کتاب کرد تا به سوالات دیگری در باب فلسفه بپردازد. در این کتاب داستان پسر پانزده سالهای مطرح میشود که بهطور اتفاقی به دستنوشتهای از پدرش برمیخورد. در حالی که پدرش ۱۱ سال پیش به دلیل ابتلا به بیماری صعبالعلاجی از دنیا رفته و در آستانه مرگ، نامهی دور و درازی برای پسرش از خود به جا گذاشتهاست. به گفته مادرش، بیشترین غم و اندوه پدر در آستانه مرگ این بودهاست که پیش از آنکه بتواند پسرش را بشناسد باید بمیرد. دختر پرتقالی در واقع گفتگوی فلسفی و شاعرانه بین این پدر و پسر است که در دو زمان مختلف زیستهاند. پدر ماجرای آشنایی با دختری را به شیوهای جذاب برای پسرش بازگو میکند. پسر با خواندن یادداشتهای پدرش دید جدیدی نسبت به زندگی پیدا میکند.
برشی از کتاب
داستان دختر پرتقالی در بعد از ظهری شروع شد که من جلوی تئاتر ملی منتظر اتوبوس ایستاده بودم. اواخر دهه ۱۹۷۰ و آخر پاییز بود. هنوز به یاد دارم که در فکر پذیرفته شدنم در دانشکدهی پزشکی بودم؛ احساس عجیبی داشتم. در این فکر بودم که روزی یک پزشک واقعی میشوم و بیمارهایی خواهم داشت که سرنوشتشان را به دست من میسپارند. خودم را با یک روپوش سفید در پشت میز تحریری بزرگ مجسم میکردم که در حال حرف زدن با بیمارانم... در این میان بالاخره اتوبوس از راه رسید، از دور آن را میدیدم...