فکر کردن «فکر کردن» از زیر ماسک؛ آیا عصر خانهنشینی انسان خانه بهدوش فرارسیده است؟
در جریان یکی از کنفرانسهای خبری رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا درباره کرونا، صحنه عجیبی خلق شد. رئیسجمهور وارد سالن شد، پشت میکروفون قرار گرفت، پوشۀ حاوی متن سخنرانی را باز کرد، سرش را بالا آورد و ناگهان متوجه شد بیش از نیمی از صندلیهای خبرنگاران به دلیل رعایت فاصلهگذاری اجتماعی خالیست.کمی «جا» خورد اما به سرعت خود را پیدا کرد و گفت:«چه روز قشنگیست.صندلیهای خالی را ببین! هرگز چنین چیزی دیده نشده، اوه پسر، دنیا چقدرتغییر کرده است،چقدر تغییر کرده است».
ترامپ در زمان بیان جملات بالا که ما نمیدانیم با خودش حرف میزد یا با حضار، سر را به پایین خم کرده بود و تکان میداد؛ در چهرهاش ترکیبی از بُهت، حسرت و اندوه را میتوانستیم ببینیم که به وضوح معلوم بود غیرارادی و تمرین نشده است. گویی برای لحظاتی میان او در مقام یک فرد و جایگاهش در مقام رئیس جمهورِ بزرگترین ابرقدرت نظامی و اقتصادی جهان فاصلهای ژرف ایجاد شده بود که پنهان کردن احوالات درونی ناشی از این فاصله، حتی در برابر دیدگان میلیونها بیننده، ناممکن بود.
واکنش غیرارادی رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا به دنیایی که کرونا آنرا تغییر داد و او را برای لحظاتی با ناتوانی عمیقش در مقام یک مخلوق بیاراده در برابر اراده طبیعت روبه رو ساخت، شاید یگانه تجربه مشترک تمامی ما مردمانی باشدکه در این جهان نابرابر زندگی میکنیم.
ما، همه، «جا» خوردهایم،همه تجربۀ آن لحظه توصیف ناشدنیِ شوک اولیۀ ناشی از فهم تغییر جهان را از سر گذراندهایم. تغییری که نمیدانیم چیست، چقدر بزرگ است، ابعادش تا کجاست، با ما چه خواهد کرد، آینده چه خواهد شد و از همه مهمتر اینکه چرا نمیتوانیم احساسمان از این تغییر مهیب را به درستی بیان کنیم و یا چرا قادر نیستیم آنرا به مثابه یک «تجربه درحال وقوع» هضم کنیم؟
ما در حال تجربه امری تجربه نشده هستیم، چیزی که نمیدانیم چیست اما تبعاتش را با پوست و گوشت و استخوان و تمام احساساتمان درک میکنیم؛ تغییری که حتی در ظاهرمان هم پیداست. در خانه، چاق و ژولیده و در بیرون، زیر یک دهانبند.
اما چارهای نیست، بشر نمیتواند از سختترین کارش، یعنی از «فکر کردن» شانه خالی کند. ما باید تقلا کنیم، دست و پا بزنیم تا بتوانیم به تجربۀ تغییر جهان از درون و بیرونمان فکر کنیم، حتی اگر از درون بحران ناممکن به نظر برسد. به قول بکت باید ادامه دهیم، اگرچه نمیتوانیم ادامه دهیم، اما ادامه خواهیم داد.
من در زیر میکوشم تلاش کنم این تغییر را با وجود آنکه نمیدانم چیست، نمیدانم چقدر مهیب است، نمیدانم با آن چه باید کرد، چه گسستی با تجربۀ زیسته در حیات فردی و جمعی پدید آورده و خواهد آورد و...، ایدههایی نپخته و خام را مطرح کنم و با دانشی نابسنده و قدرت تحلیلی محدود به جهانی که کرونا تغییر داد، به منزله یک پرسش فلسفی-تاریخی نگاه کنم.
...
دو مقدمه:
مقدمه اول:هرشکلی از ادعا مبنی بر توضیح تمامی جنبههای یک بحران، نشاندهندۀ نادیده گرفتن ماهیت بحران به منزله رخدادی درک ناشدنی و ضد عقلانیست، البته اگر برای اسطوره عقل کماکان ارزشی قائل باشیم.
مقدمه دوم:معماگونگی، ابهام و گنگی، جزئی ذاتی از بحران است و هرگاه زبان و دلالتهای منطقی در تبیین کامل یک معما کم آوردند، میتوان بدون تردید نام «بحران» را بر آن وضعیت نهاد.
...
طرح چند نکته کلی
1- دولتها بحران کرونا را به جنگ جهانی دوم تشبیه میکنند؛ اما به گمانم این یعنی کوچک شمردن ابعاد بحران کرونا. بحرانی که به مراتب از جنگ جهانی دوم از حیث تبعات نظری، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، معرفت شناختی واخلاقی مهیبتر است.
2-جنگ جهانی دوم، نشاندهنده به حداکثر رسیدن «تنش انسان با انسان» بود که به پرسشهای سترگ نظری، اخلاقی، سیاسی و... دامن زد، اما کرونا هم نشاندهندۀ متکثر شدن شیوههای تنش انسان با انسان است، هم نشاندهندۀ به حداکثر رسیدن تنش انسان با غیرانسان(طبیعت)، آنهم با انبوهی از نابسندگیهای ادراکی، حتی برای طرح پرسشهای سترگ.
3-کرونا «یک» بحران نیست، بلکه «دو» بحران است:
بحران انسان برای طبیعت و بحران طبیعت برای انسان
واین دو بحران که کرونا «نشانگان حاد» آن محسوب میشود، واجد رابطهای دیالکتیکی با یکدیگر هستند. از اینرو فهم «بحران کرونا» برای انسان، مستلزم فهم «بحران انسان» برای طبیعت است.
...
بخش اول:«بحران انسان» یا انسان به مثابه بیماری!
منظور از «بحران انسان برای طبیعت» چیست؟یا چرا ضروریست ما انسان را در این مقطع عامل بیماری و کرونا را بخشی از سیستم ایمنیبدن طبیعت بدانیم؟
در این بخش به تلاش برای یافتن پاسخ این پرسش از مجرایی فلسفی و البته متکی به شواهد تجربی میپردازم.
4-نام فلسفی کرونا را میتوان «نشانگان حاد تنش رابطه انسان و طبیعت» دانست.
5-به نظر میرسد کرونا برای انسان یک «بحران» و برای طبیعت نوعی «درمان» است. یا اگر بخواهیم صریح بگوییم:از منظر طبیعت، ویروس ما هستیم و کرونا گلبول سفید است.
6-کرونا واکنش عقلانی طبیعت (دفاع بیولوژیک در مقابل هجوم یک گونه مخرب) به کنش غیرعقلانی انسان(تخریب بیوقفه طبیعت) است. به عبارت دیگر، ابتلای انسان به کرونا، نتیجه ابتلای طبیعت به انسان است.
اما چرا؟ چرا ما انسان را در اینجا عامل بیماریزا و نه قربانی یک بیماری میدانیم؟
7- اتمیستهای باستان جهان را متشکل از اتمها و خلاءها میدانستند.اتمهایی که در میان خلاءها در مسیری مستقیم در حرکتند. لوکرتیوس(از پیروان مکتب اپیکور) اما با طرح نظریۀ «انحراف» در روایت ساده اتمیستهای آغازین یک انقلاب به پا کرد.
8- به اعتقاد او، جهان اگرچه متشکل از اتمها و خلاءهاست، اما این شکل یافتگی نتیجه انحراف در حرکت اتمهاست نه حرکت مستقیم آنها. او معتقد بود شکلگیری حیات نتیجه انحرافِ یکی از اتمها از مسیر مستقیم و اصابتش به اتم کناری و اصابت بعدی به بعدی و الی آخر است؛ یک تصادف، یک «پیچش» توضیحناپذیر از خط مستقیم که منجر به شکلگیری حیات شده است.
9- توصیف لوکرتیوس در«شکلگیری حیات بر اثر انحراف یکی از اتمها»، میتواند الگوی تبیین جایگاه «انسان» در نظم طبیعت باشد.
10-بر اساس این الگو، اگر«طبیعت» محصول انحراف یا «ازجا دررفتگی» یک اتم بوده است، انسان نیز محصول انحراف یا ازجا دررفتگی فرآیند تکامل در درون طبیعت است: خلق گونهای از جاندار با قابلیت ساخت «طبیعت ثانویه» یا همان «تمدن».
11-انسان تنها حیوانیست که میتواند تمدن بسازد؛ یعنی اگرچه خود جزئی از طبیعت است، اما میکوشد از طریق خلق یک طبیعت ثانویه(تمدن) حساب خود را از طبیعت(توحش) جدا کند. حال آنکه برای رسیدن به تمدن، شدیدترین توحش ممکن را بر دیگر اجزای طبیعت اعمال میکند: آبها را آلوده میکند، هوا را مسموم میکند، کوهها را منهدم میکند، جنگلها را میتراشد، گونههای جانوری را دستکاری و سلاخی و منقرض میکند و... .
12-عطف به پارادوکس تمدن-توحش، ما خلقت هیچ یک از موجودات را نمیتوانیم «انحراف» یا «از جا در رفتگی» بدانیم جز خلقت خودمان را، چرا که دیگر گونهها نه جنگ جهانی میکنند، نه تمدن میسازند، نه زرادخانه اتمی دارند و نه به آبها و جنگلها و زیستگاهها هجوم میبرند و نه دیگر گونه ها را منقرض و جمعیت خود را به شکلی سرطانی زیاد میکنند.
13- از آنفولانزای اسپانیایی در سال 1918 تا امروز، جمعیت انسان از 1.8 میلیارد به 7 میلیارد رسیده است. همین یک نکته برای درک ورود تنش انسان با طبیعت به مرحلهای حاد کافیست. در هیچ مقطعی از تاریخ، یک گونه(انسان) با هجوم همهجانبه به قلمرو و زیستگاه دیگر گونهها، تا این حد منجر به آسیب، آمیختگی غیرعادی و فشردگی در طبیعت نشده است.
14- به رشد بیماریهای مشترک انسان و حیوان و کوتاه شدن فواصل همهگیریها نگاه کنید:
از سارس تا آنفولانزای خوکی: 7 سال
از آنفولانزای خوکی تا مرس: 3 سال
از مرس تا تا ابولای نسل اول:2سال
از ابولای نسل اول تا ابولای نسل دوم:4سال
از ابولای نسل دوم تا کرونای جدید:1سال
15- سوای جنبههای پزشکی و زیستشناختی که من هیچ تخصصی در آنها ندارم، آیا نمیتوان همهگیریهای پیاپی؛ تکثر بیماریهای مشترک و وجود ناقلهای جانوری متعدد را نشانۀ فشردگی گونههای جانوری به دلیل مداخلات انسانی دانست؟ آیا مداخلات بشر موجب نشده تا خفاش و خوک و پنگولین و ... بیش از هرزمانی با هم تداخل زیستگاه پیداکنند؟ و بر این مبنا آیا نمیتوان گفت، کرونا واکنش طبیعت به این فشردگی و تلاش برای برگرداندن تعادل به طبیعتیست که توسط یک گونه متجاوز(انسان) نامتعادل شده است؟
16- به نظر میرسد رشد جمعیت، تصرف زیستگاهها و قلمروهای حیاتی گونههای گیاهی و جانوری وکشتار آنها در ابعاد صنعتی و در یک کلام فرآیند افسارگسیخته توسعه که جملگی با شدت گرفتن امور و اشیاء در عصرارتباطات هر لحظه شتاب میگیرد، طبیعت را وادار به دست زدن به یک مکانیسم دفاعی جدیدکرده است.
17- نتایج کارکرد درمانی کرونا برای کالبد طبیعت وگونههای غیرانسان در همین فاصله کوتاه از زمان شروع اپیدمی دارد خود را آشکار میکند.آلودگی هوا کاهش یافته، شاخص تولید کربن و گازهای گلخانهای افت چشمگیر کرده و حتی دلفینهابه کانالهای آب در ونیز برگشتهاند و جالب آنکه همه این تحولات بدون برگزاری اجلاسهای بیخاصیت جهانی دولتها و فعالیتهای نمایشی ملیجکهای رسانهای آنها رخ داده است.
18-عطف به نکته بالا، طبیعت برای اعلام وضعیت قرمز و بروز نشانگان تنش حاد در وضعیت (چیزی شبیه تب و حمله تنفسی به انسان)، نه منتظر اجلاس پاریس میماند که آیا مصوباتش اجرا بشود آیا نشود، نه نیاز به سخنگویان دستآموز باندهای قدرتی دارد که با پروپاگاندای تبلیغاتی و با اهدافی کاملا مشخص (تبدیل کردن مسئلۀ تغییر رابطه انسان با طبیعت به دستمایهای برای تغییر سبد رای فلان کاندید انتخابات) میکوشند زهر حقیقت را با ادا و اطوارهای نمایشی بگیرند.