دانلودرمان عاشقانه شاپرکیبرای ماه به قلم مهلا باقری
✳دانلود رمان شاپرکی برای ماه
✳ خلاصه:
چرخش زندگی، این بار روی تلخش را نشان من و خواهرم میدهد؛ اما نمیداند که تقدیر، جایگاهش سکویی بالاتر از تمام تلخیهاست. وقتی که برسم به تمام نشدنهایی که روزی آرزویشان را داشتم، دستانم را بالا میبرم و ماه را در آ*غو*ش میگیرم؛ او تماماً برای من است!
✳ قسمتهایی از این رمان:
گچ را با فشار روی تخته کشید و همکلاسیهایم از صدای گوش خراشش چهره در هم کردند. امروز هم میآید؟ بدم نمیآید که باز او را ببینم و خندههایم را به چهرهی خامش و هیکل متوسطش حواله کنم. چرا خودش را نمیساخت و بعد به سراغ کسی نمیرفت؟ این گونه موفقتر بود! -قلب از سه لایه بافت… کاش پی علاقهام میرفتم، دکتر شدن به چه دردم میخورد؟ دلم را به اسمش خوش کردم، همه که دیپلم را رد نمیکنند! میکنند؟ -خانم سپهری، حواستون هست؟ هشداری که برایم داده شد حواسم را جمع خودم کرد؛ من هفده ساله را چه به این حرفها، من هنوز اول کارم! *** با حوله آب دستهایش را گرفت، چینی به بینیاش داد و فریادش بلند شد. -آخه این چه طرز تمیز کردنه. نگاه اینجا هنوز لک داره! به سرامیکهای براق کف آشپزخانه اشاره کرد، یقیناً وسواس داشت. نگاهم را بالا گرفتم و بی حال جوابش را دادم. -باشه، الان تمیز میکنم. -چرا هنوز کتابها رو جا به جا نکردی؟ -چشم الان میام. -لباسهات رو هنوز تو کمد نذاشتی! -اوه یادم رفت. یک کلمه دیگر میگفت بیشک خانه را روی سر هر دویمان خراب میکردم. از سر صبح گیر میداد؛ اینجا کثیف است، اینجا نوچ شده، چرا وسایل را درست و حسابی جا به جا نکردی. مگر تو هم نمیخواهی در این خانه زندگی کنی؟! دوست داشتم این را برایش فریاد بزنم، اما الان نه! دو روزی هست که اینجا آمدیم و قرار بود امروز دوستهای هوریا بیایند و خانه نو را تبریک بگویند. من که میدانم در اصل که میخواهد ببینتش! این دو روز مثل جوجه دنبال خواهر گرامی افتادم، مبادا چشمم چپ بشود و هم دیگر را ببینند. والا غیرت دارم! اما مشتاقم ببینم برای چه کسانی از صبح حمالی کردهام.
➹ دانلود رمانهای پیشنهادی برای رمان شاپرکی برای ماه