یه دختر بد، از نظر اخلاق و رفتار که شیطونی بیش از اندازه داره و آزار مردم باعث خوشحالیش میشه؛ یک دفعه همه چی براش تغییر میکنه و عاشق میشه! تصور کنید همچین دختری عاشق بشه. واویلا! آیا دوست دارید نتیجش رو ببینید و بخندید؟ پس با ما همراه باشید…
⭐️ قسمتهایی از این رمان:
سرم و به عنوان موافقت تکون دادم و اون بازوم رو گرفت. اون مردی که کاغذه رو انداخته بود روی پاهام دم در بیمارستان وایستاده بود و خودش رو الکی با گوشیش مشغول کرده بود. سرش رو بلند کرد و یه نگاه بیتفاوت بهم انداخت و سرش رو نامحسوس تکون داد. من از چیزی خبر نداشتم برای همین سرم رو ریز تکون دادم و اون دست آزادم رو روی نامه زیر مانتوم فشار دادم تا نیفته. در ماشین رو برام باز کرد و کمکم کرد تا بشینم، وقتی نشستم نفسم و عمیق فرستادم بیرون و مانتوم رو صاف و صوف کردم، سیامک هم سوار ماشین شد و ماشین رو روشن کرد و از محوطه بیمارستان خارج شد؛ یکم از بیمارستان دور شد و یهو ماشین رو زد کنار و نگه داشت، برگشتم و با تعجب نگاهش کردم که آروم برگشت سمتم و نگاهش رو دوخت توی نگاهم. -می خوام راجع به یه موضوع باهات حرف بزنم هانا! سرم رو تکون دادم و گفتم: -باشه، فقط اینجا؟ اهمیت به حرفم نداد و خیلی جدی گفت: -تو چطور اینقدر راحت راضی شدی پا خونهی ما بذاری و با ما زندگی کنی؟ چه سوالیه این داره می پرسه؟! لـ*ـبم رو گزیدم و گفتم: -یه موضوعی بین من و بابات! بعد ابروم رو انداختم بالا و کامل برگشتم به رو به رو خیره شدم. چند لحظه گذشت که دوباره گفت: -من میخوام از ایران برم و تو باید کمکم کنی. نیم نگاهی بهش انداختم و خونسرد گفتم: -تو که راحت میتونی بری، به کمک من چه نیازی داری؟ بیمقدمه گفت: -برای اینکه تو برای انتقام سیاوش اومدی! سرم رو به شدت برگردوندم و به سیامک نگاه کردم، چند لحظه نگاهش کردم و بعد بلند زدم زیر خنده و گفتم: -خوبی؟ برای انتقام سیاوش چرا باید بیام پیش شما؟
⭐️ مطالب پیشنهادی برای رمان دختر شرور ؛
رمان رویای بی نهایت | bi nhayat.83 کاربر انجمن رمان ۹۸