بیتوجهی به دیگر انسانها، عمیقاً در چارچوب مفهومی اقتصاد ریشه دوانده است. برپایۀ نظریۀ اقتصاد نئوکلاسیک، انسان موجودی سودجوست. بیشینهسازی منافع شخصی، منطق اقتصاد را شکل داده است. چنین فرضیاتی، نوعی رفتار در برابر دیگر انسانها را ترغیب میکند که واژگانی خشنتر از «بیتوجهی»، حق مطلب را ادا خواهند کرد؛ واژگانی همچون حرص و طمع، بهرهکشی و خودخواهی. از نظر بسیاری از متفکران اقتصاد، خودخواهی حتی مسئله به حساب نمیآید و در واقع برترین فضیلت انسان سرمایهدار تلقی میشود. انسان واقعی ترکیبی از ویژگیهای متعدد است. او از رابطه با دیگر انسانها لذت میبرد. انسانهای واقعی گاهی خودخواهاند، اما اغلب دلسوزند، اعتماد میکنند و فداکاری نشان میدهند. آنها تنها برای بهدست آوردن پول کار نمیکنند، بلکه سعی دارند با کار خود، به دیگران هم نفع برسانند، جامعه را ارتقا دهند، از محیطزیست حفاظت کنند و شادی، زیبایی و عشق به جهان تقدیم کنند. حتی در جهان کسبوکار، جایی که شاید تصور کنید انسان سرمایهدار سلطه دارد، دگرخواهی و اعتماد نقش پررنگی دارند. در این زمینه محمد یونس بیان میکند: «باید انسان واقعی و امیال و خواستههای چندبُعدی او را بشناسیم. برای این کار، به نوع جدیدی از کسبوکار نیاز داریم که اهدافی غیر از سود شخصی را دنبال میکند؛ کسبوکاری که کاملاً مختص حل مسائل اجتماعی و محیطزیستی است».