معرفی رمان:
دانلود رمان وارث سایهها _ من زاده نشده بودم که قلبم را پیشکش افکارت کنم پدر. من از مهر و عطوفت مادری، قلبم پیوند خورد برای زنده ماندن و زندگی بخشیدن اما زندگیت را به دست قانون خواهم سپرد. من مردی خواهم شد که در آینده به نیکی از من یاد شود نه وارث سایهها… .
قسمتی از رمان:
دانلود رمان وارث سایهها _ با شنیدن صدای آشنایی که گفت بی حرکت سرم رو به سمت صدا چرخوندم.
چیزی که میدیدم، برام غیرقابل باور بود!
چشمهام چیزی رو که میدیدن، انکار میکردن ذهنم میگفت که یک توهمی بیش نیست، بهم میگفت این چیزی که میبینم امکان نداره حقیقت داشته باشه.
چند بار چشمهام رو باز و بسته کردم تا مطمئن بشم توهم نمیبینم اما متأسفانه توهم نبود و حقیقت داشت!
اما چطور ممکنه؟!
ترس وجودم رو در بر گرفت، وحشت زده شده بودم و نمیدونستم چی کار کنم.
صدای ریوچی سکوت حاکم بر فضای اتاق رو شکوند.
– به به! چه خوب شد که آژانس صلح و عدالت طلبی هم به ما پیوست هیجانش رفت بالا، حوصلمون داشت سر میرفت.
کاتسورو رو به من نگاه کرد تو چشمهاش سردرگمی و نا امیدی موج میزد، از دیدنم تو این حالت نا امید شده بود.
و من هم بسیار ناراحت شده بودم از ناامید کردنش.
کاتسورو خطاب بهم گفت:
– اسلحهات رو بنداز.
در پس صداش، لرزش خفیفی وجود داشت که واقعاً خوب تونسته بود مهارش کنه.
ذاتاً شخصیت کاتسورو اینطوری بود حتی اگه از درون داغون باشه، از ظاهر خودش رو قوی نشون میده و ناراحتیش رو مهار میکنه تا بتونه کار لازم رو انجام بده و به عزیزانش توانایی قوی بودن رو بده.
پیشنهاد میشود
رمان سرزمین اَخگر | sh.roohbakhsh