رمان عضویت سیاه یک رمان جنایی است در مورد زندگیای که با معماهای بسیاری گره خورده و گرفتن انتقام روی زندگی افرادی اثر میگذارد
رمان عضویت سیاه
خلاصه:
زخم شمشیر، دردناک است….
میسوزاند، رد بر جای میگذارد…
زخم روزگار اما….
ماندگار است، همیشگی است….
زخمی که درست روی قلب خزان فرود آمد و عفونی شد.
آنقدر که مانند ویروس در تمام بدنش گسترش یافت و او را به دیوی پلید تبدیل کرد!
.
مقدمه:
انگار روزگار با آرزو هايمان كلاغ پر بازي كرد، هر آرزويي كرديم گفت، پر….
پر داد تمام آرزو، اميد، عشق، زندگي و ايمان را از وجودمان و وجود خاليمان را مانند عروسكي در دست گرفت و به بازي در آورد.
با هر بادي لرزاند، با هر توفاني زمين زد و ما ساكت و صامت ايستاديمو تماشا كرديم!
× سال 1375×
.
قسمتی از رمان:
ـ اگه چيزي به عنوان آخرين درخواستت ميخواي بگو.
با تعجب به زن چادري رو به رويش كه هميشه فكر ميكرد گره كور اخمهايش حتي با دندان هم باز نمي شود نگاه كرد، چه مهربان شده بود امروز!
به چشمان زن خيره شد و لب زد:
ـ چند تا كاغذ و يه خودكار ميخوام!
زن به سرهنگ نگاه كرد و بعد از تاييد سرهنگ از اتاقك تاريك اما نوساز و رنگ شده بيرون رفت و بعد از چند دقيقه با بسته اي برگه آچهار و يك عدد بيك به اتاق برگشت.
با حركت سر از او تشكر كرد و بسته را گرفت، لب خشك شده و ترك برداشته اش را گزيد و با دستاني كه لرزششان ناشي از هيجان بود شروع به نوشتن كرد.
× سال 1383(خا رج از كشور)×
با پوزخند هميشگي اش كه بخشي از دكوراسيون صورتش بود درون راهروي طويل و بلند سفيد رنگ قدم ميزد.
به ديوار هاي كثيف و سفيد رنگ كه پر از لكه هاي خون…
.
دانلود رمان سراب خفته