خلاصه: نازنین از دیاره فقر... که پدر و مادرش معتاد هستن اونا بخاطر که یه زره مواد به دست بیارن هر کاری میکنن هر کاری نازنین هر روز تو مدرسه دوستاش مسخرش میکنن اذیت میشه خیلی زیاد ولی اون یه دختره قویی هست محکم که با این باد ها نمیلرزه... یه روز که از مدرسه به خونه اومد خسته پشته دره اتاق که رسید متوجه صحبت...