نویسنده : نگاه بدون دیدگاه بازدید : 462 تاریخ : ۰۹ شهریور ۱۳۹۶
دانلود رمان زمهریر نارینه کاربر انجمن . شهرزاد، نویسندهی نمایشهای رادیویی است. در باور خود،
نمایشنامه زندگیاش عاشقانه است؛
ولی با دادخواست طلاق از طرف همسرش، پرده تلخی از صحنهی زندگی برایش کنار میرود.
حال او مانده با پایان تئاتر زندگیاش، باورهایی که همچون سراب با آنها روبهرو شده است…!
وقتی در زمهریر زندگی، عشق رنگ میبازد، امید دوبارهای به شکوفایی و ماشُدن است؟
زمهریر روایتگر زندگی چندین خانواده از طبقات مختلف جامعه، با همهی تلخیها و شادیهایشان است.
مقدمه:
این زندگی، همهاش نمایش است!
آن هم به وقتِ عاشقانههای تلخ زمهریری.
اف.ام ردیفِ متضادِ مگاهرتز.
این جا، شهر واقعیت، سرزمینهای هزاررنگ است.
شنوندگان عزیز و گرامی!
شبتان خوش و آرام.
من، شهرزاد، همراه همیشهی شما با پردهای دیگر از نمایشنامه زمهریر در خدمتتان هستم.
قسمتی از داستان :
ساعتها به برگهی سفید زل زده بودم تا تو بیایی.
از صبح که در سرمای زیر صفردرجهی تبریز از خانه متواری گشتهام، کاغذ مچالهشدهی ته کیفم،
سنگینی هزاران تُن آهن را بر شانههای لاغرم انداخته است.
با یک لایه نازک مانتوی سبز بدرنگ، زیر باران، فقط قدم میزنم تا آتش درونم را خاموش کنم.
کلمات، فقط چند حروف نیست که کنار هم جمع میشوند، آنها قدرتی به ویرانگری یک طوفان دارند!
شال سیاهم، موهای رنگشدهام را نمیپوشاند؛ باران سرد آخر پاییز، تمام جانم را به آتش میکشد.
خودم را به زیر سقف شیروانی ساختمانی نیمهکاره میرسانم، باران روی سقف مثل موسیقیِ
وهمآورِ طبالهای عزاداری است.
گوشها اندام مهمی در بدن انسانها هستند. آنها توان شنیدن آواهای بیرونی را دارند؛
مثلا آوای دهل و ساز عروسی را حتی از دورترین فرسخ ها هم میتوانند بشنوند؛ اما
آنها توانایی شنیدن آوای درونی، مثل شکستن قلبها از غم و درد را ندارند.
به دریای خاطراتم که رجوع میکنم، چیزی جز طوفان و تاریکی نصیبم نمیشود. انصاف
نبود در این جنگ نابرابری که با “من” وجودی میکنم، دستاوردم فقط یک پوچ بزرگ باشد.