دوستان برای تایپ رمانهای خود و حمایت از نویسنده های مورد علاقهی خود در این جا ثبت نام کنید
♥ نام رمان : طلسم چاه
♥ نویسنده: FATEME078 کاربر انجمن یک رمان
♥ ژانر: ترسناک، معمایی
♥ این رمان جلد دوم” همخانه ی ارواح” هست.
♥ یادآوری:
ازدواج اجباریای که حدود نود سال پیش، دو عاشق را از هم جدا کرده بود، تلخ کامی و سختیهایش گریبان گیر نوادگان میرزا شد که در نتیجهی آن، بیگناهان زیادی از دنیا رفتند و خواهند رفت!
♥ خلاصه جلد دوم:
بعد از تاسیس مدرسه به جای آن خانهی متروکه، دنیز آسوده خاطر به زندگی ادامه می دهد؛ غافل از آن که گذشته، دست بردار نیست! بیماری روانی در تمام مدرسه شیوع پیدا میکند، عدهای میگویند روح دیدهاند. وحشت و اضطراب فضای مدرسه را پر کرده است، یک مدیر در این موقعیت چه باید بکند؟!
♥ مقدمه:
یک وقتهایی آسایشات را میگیرند و به جایش ترس و دلهره در قلبت فرو میکنند.
گاهی احساس میکنی برای این دنیا اضافهای و میزنی ریشهی بودنت را! میروی، نه برای آن که دوست نداری باشی، برای آن که بود و نبودت به سود آدمهای اطرافت نیست. به خاطر کسانی که دوستشان داری، دیوانه میشوی و از میان انسانها فرار میکنی. از یک جایی به بعد، خوابهایت میشوند کابوس روزهایت! زندگیات طعم زهر پیدا میکند. تو میشوی یک بازنده! کسی که سرنوشت بهخاطر عزیزترین کساش، کیش و ماتاش کرد!
***
“گورستان پر از آدمهایی است که فکر میکردند دنیا بدون آنها متوقف میشود.”
♥ قسمتی از متن :
– مرد؟
به سمتم برگشت. تپش قلباش را به خوبی احساس کردم. سوالم را دوباره تکرار کردم:
– مرد یا زن؟!
نفساش را فوت کرد و گفت:
– خانوم… گفتم که یه مرد. پدر نیره فتاحی با پلیس اومده داخل حیاط… خانوم بیا یه کاری بکن!
دلهره عجیبی وجودم را احاطه کرد. به چشمهای میشی و ترسان کریمی سی_ سی و پنج ساله خیره شدم.
لبخندی مصنوعی زدم و گفتم:
– چیزی نیست. الان میرم ببینم حرف حسابشون چیه!
درب اتاق مدیر را باز کردم و با قدمهای بلند به سمت حیاط رفتم.
یک ماشین پلیس سفید رنگ داخل حیاط بود و سه مامور و همان پدر نگران، داخل حیاط ایستاده و به آمدن من چشم دوختند.
اخم غلیظی کردم و از پلهها پایین رفته و با قد کوتاه و هیکل ظریفم، روبه روی مرد هیکلی و قد بلند ایستادم:
– آقای فتاحی اینجا چه خبره؟!
قسمت دانلود
منبع تایپ : http://www.forum.1roman.ir/threads/4456/
این پست 5 ساعت پیش توسط PARISA ارسال شده:
دیدگاه کاربران