مانا نوشت رمان جنونِ شکست خُنَک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الا، هوسِ قمارِ دیگر... مولانا درود.. این رمان تا حدود زیادی دارای دیالوگها و مونولوگهایی هست که گاهی ساده و گاهی عمیقتر میشوند و شامل حرفهای از جنس قلب و فکر تک تک ماست. حرفهایی که سالها با آنها زندگی کردهایم و به آنها اندیشیده و نیاندیشیده ایم! من این تاپیک رو زدم تا این قسمتها رو جدا از رمان هم، کنار هم بگذارم.