کبریت هوشمند دست تک پسر هفت ساله اش را محکم گرفته بود و از صحن حرم امام رضا (ع) به سمت مسافرخانه ای که در همان نزدیکی جوار آقا گرفته بودند در حرکت بود. هنوز چشمانش خیس اشک بود و دلش حسابی گرفته بود. سال 85 بود. همسرش در حادثه ی تصادف رانندگی عمرش را به او و تنها یادگارشان افشین داده بود... سر کوچه متوجه جمعیتی شد که دور خانم فالگیری را گرفته بودند. نیت کرد و دست پسر را به خانم فالگیر داد. اونیز با همان اداواطوارهای مشخص پس از فشردن کف دست کودک نگاهی به مادرش کرد و گفت : " این بچه باید از کبریت هوشمند برحذر باشد وگرنه آتش بازی کار دستش می دهد!" مادر بدون پرسش خاصی یک اسکناس کهنه ی 500 تومانی در مشت خانم فالگیر گذاشت و با کمی پریشانی خداحافظی کردند. مادر است دیگر ! مادر چه می دانست که منظور فالگیر از کبریت هوشمند چیست؟! او فقط تنها کاری که می کرد این بود که مراقب بود به هیچ وجه افشین دستش به کبریت نخورد! 10 سال بعد یعنی سال 95 که افشین یک نوجوان رعنا و خوش تیپی شده بود، یک عدد موبایل خرید. با خرید این گوشی هوشمند کم کم سرش حسابی گرم دنیای مجازی شد. به حدی که بدجور در تله ی "تلگرام " افتاد و دوستان زیادی پیدا کرد. غروب یکی از روزهای گرم تابستان بود که خبر تصادف او در اتومبیل دوست دخترش ، محله را داغ تر کرد و بدتر اینکه داغ آن دخترنوجوان که در دم جان داده بود دل همه را سوزانده بود.... افشین دستگیر و راهی زندان شد و منتظر اجرای حکم است.... مادر آه می کشد و از سرنوشت ناخوش خود می نالد.... او اکنون فهمیده است که منظور فالگیر از کبریت هوشمند و آتش بازی چه بوده است! .......................................................................................... پ ن : در کتاب دردنامه ی تلگرام که قصه ی دختری در تله ی تلگرام را به تصویر کشیده ام از گوشی های هوشمند با عنوان کبریت هوشمند تعبیر کرده ام و....