هرتبی تب عشق نیست!
بعضی از تب ها از عفونت هوسه….
هوسی که میسوزونه و هزار زخم و مرض به جا میذاره…
ادم هوسباز فقط گوی های اتشین و ویران کننده ی هوس
را بر زندگی خود وارد نمیکند
بلکه بیشترین ویرانی ها را در زندگی اطرافیانش ایجاد میکند
و انها را به ورطه ی نابودی میکشاند
با هزاران زخم بر هزاران نفر…..
خلاصه داستان:
من نمیگم این رمان خاصه و با همه ی رمان ها فرق داره،اما واقعیت همینه، فرق داره چون یه عاشقانه ی خاص و بکر داره.عاشقانه ای مجنون وارانه،دلتنگی جنون وارانه و عشقی هوس الود……محور اصلی رمان و یک هوس یا شاید چندین هوس تشکیل میده.
هوس پدری که باید به خانواده اش متعهد باشه اما افسار سرکش هوسش را به دست چشمش میدهد و همچنین مادری که دل از معشوق دوران جوانی خود نکنده و به همسر و خانواده اش پایبند نماند…
همه دست به دست هم دادند تا این داستان رقم بخورد…
داستانی از عاشقانه ها،دلتنگی ها،دوری ها،بی محبتی هاو در اخر
زخم ها،زخم هایی که بر وجود شمیم و عشق تازه شکوفه اش و اطرافیانش تا ابد حک میشه تا جایی که تبدیل به انتقام میشود….و در اخر باید گفت انچه که شما در ذهن میپندارید ساده تر از داستانی است که وجود دارد
پس باید همراه بود…….