_همیشه در خواب و خیال سیر میکنه.
...خواب و خیال بهترین زندگی بود که داشتم.
مغزم درحال انفجار از این همه سر و صدا و آسیب تن خسته ام را به گوشه ای فرستاد.و دوباره خواب و خیال آغاز شد.
پدرم فریاد می زد چقدر این بچه میخوابه و مادرم جواب می داد تنبله ...تنبل...مثل تو
و دوباره سرو صدا بود و خشم و نارضایتی...