استاد برنامهنویسی در حال تدریس بود و من حواسم به جای دیگری معطوف؛ آخر میدانی من تمام این دروس تاریخمصرفگذشته را از بر هستم، در همین فکر بودم که کسی مرا استاد خطاب کرد تا حواسم جمع شد خود را میان کلاس بازیگری یافتم که چند جفت چشم، منتظرِ سخنانی هستند که همیشه قبل از شروع تمریناتِ عملی از لبم جاری میشود.