اعتماد

تیر سوم شلیک شد، با سرعتی باورنکردنی از پیچ کوچه گذشتم و با چالاکی خود را نجات دادم. دیگر داشتم نفس کم می‌آوردم که به یک شهرک با دربی شبیه به قلب رس

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما