دانلود">دانلود رمان تحفه نجس ویژه نگاه دانلود
میخواهم از دردی بگویم که بوی گـ ـناه و نجاستش، تمام شهر را پر کرده است.
دخترکی نوجوان و شهرستانى، با مشکلاتی در پرورشگاه مواجه میشود؛ مشکلاتی که او را مجبور میکند تا برای تامین آینده و خوشبختی برادر کوچکترش از آنجا فرار کند.
دست سرنوشت او را به خانهای میکشاند که خانه فساد میخوانیمش. در مابین این کشاکشها، آشنایی با فردی تقدیر دیگری برای دخترک رقم میزند.
پیشگفتار:
میخواهید بخوانید این نوشتههای مرا… بدانید که دسترنج فکر شب و روز من است.
پوزخندی زنید؛ تحقیری کنید؛ توهینی کنید؛ بدانید حاصل افکار من است.
اگر این نوشتههای بندهی حقیر بر دلتان نشست و لبخند بر لبتان آورد، با صلواتی بر اموات حلال کنید لبخندهایتان را.
من آن دست به قلم که مینویسد افکارش را؛ نه آن کس که نویسد برای جذب خواننده، متنش را.
من آن فرد لبخندزنان که میخواند عقایدتان را؛ نه آن خوشاندیش که میبیند فحاشیتان را.
به نقد خوب و درستتان محتاج هستم؛ نخواهم بخشید آن تخریبساز نوشتههایم را.
بخوانید ز این نجاست روزگار لاکن؛ بدانید، ندارد «تحفه نجس» قصد توهین، به فرد و یا قومیت خاصی را.
«پریا-قاسمى»
مقدمه:
میدانستیم نگاهت سرآغاز حبهای شیرین بود؛ آنچنان شیرین که به نام عشق خواندیمش؛ لاکن چنان از چشمان تو مست شده بودیم که یادمان رفت این زهری که دارد ما را سست، مغزمان را فلج و قلبمان را تسخیر میکند؛ همان گـ ـناه تلخی است که به اشتباه عشق شیرین خواندیمش.
جاوید؛ آن قلب تپندهای است که هرم نفسهایمان را مدیونش هستیم. میدانی جاوید؛ تو آن حبهی شیرینی که با تحفهی نجسی عوضت کردیم.
گفتی از بطن تولد نافمان را با بدبختی بریدند؛ پس خوشبختی با ما دشمنی دارد.
تو گفتی باید ساخت با این بدبختی؛ شاید خوشبختی دلش به رحم آمد و به مای یتیم نگاهی هم انداخت.
ببخش جاویدمان، حرفت را زمین انداختیم و خواستیم خوشبختی را برایت بیاوریم؛ اما افسوس بدبختت کردیم.
آهای زمانه، من مردم را میخواهم؛ این تحفهی نجس ارزانیات.