دانلود داستان رویایم باش ویژه نگاه دانلود
دانلود داستان رویایم باش . در پَستیها و بلندیهای زندگی، سرنوشت تا آخرین قطرهی شیرهی جان مرد قصهی ما را میمَکد؛ اما او بهخاطر رویای کوچکی که دارد، زندگی پوچ خود را ترک میکند و زندگی را از سرآغاز میکند.
« سخن نویسنده »
دوستان این اولین داستان کوتاهی بود که نوشتم، پس حتما ایرادهایی داره.
تشکر ویژهای از مربی عزیزم، هانیه سعید دارم که ایرادهای متن اولیه رو گرفت و توی نوشتن این داستان با نقدکردنشون کمک به سزایی به من کردن.
این داستان رو تَقدیم میکنم به خانوادهی عزیزم : )
مقدمه:
مرگ یک سکوت
مرگ یک درد
مرگ یک دود
مرگ یک سیگار
چه میگویم؟
مرگ من
بیا و بمان
بیا و برنگرد
بیا و نرو
بیا تا ابد
بمان تا ابد
بیا و رویایم باش.
***
قسمتی از داستان :
زیر نمنم بارون با قدمهای کوتاه به اطراف نگاه میکردم؛ آدمها بیتوجه به حال زار من از کنارم رد میشدند.
با آهی که کشیدم، بخاری از دهنم خارج شد. لبخند زدم؛ بچه که بودم، همیشه هوا که سرد میشد و بخار از دهنم بیرون میاومد، حس میکردم دارم سیگار میکشم و چه ژستهایی هم که برای خودم میگرفتم.
پاکت سیگارم رو درآوردم و سیگاری ازش بیرون کشیدم؛ روشنش کردم و اولین پک رو بهش زدم. زیر بارون سیگارکشیدن هم واسهی خودش عالمی داره.
صداش توی گوشم زنگ میخورد. وسط بارون هم صداش ولم نمیکرد. یک پک دیگه به سیگار زدم و دودش رو از ریههام بیرون فرستادم. کلاه ژاکتم رو روی سرم کشیدم و به طرف پارک اونور خیابون رفتم؛ روی یکی از نیمکتهاش نشستم، دستهام رو باز کردم و دو طرف نیمکت گذاشتم. سرم رو به سمت آسمون گرفتم، فقط ابر بود و ابر. آسمون هم مثل دل من گرفته بود.
قطرات بارون روی صورتم میچکید. با اینکه هوا سرد بود؛ اما من داغِ داغ بودم، دلم میخواست ساعتها زیر بارون بشینم و بیهدف به اطراف نگاه کنم؛ اما نمیشد، باید میرفتم تا برای فردا آماده بشم، باید برای فردا بهترین بشم. درست همونجوری که اون میخواست من همیشه باشم؛ اما هیچوقت نشدم، هیچوقت توجهی بهش نکردم. شاید هم توجه میکردم؛ اما فقط همان اوایل و بعد کمکم توجههام کمتر و کمتر شد…