نگاه کن. چشم در چشمان افق بدوز و شیون سر بده خاطرات بر باد رفته ات را مرور کن این همان من است که بی تاب آغوش مادر اشک میریزد . آنان خود ما بودند. بودند کسانی که چشم هایشان از غرور لب ریز و دلشان از عشق سر ریز بود . همه جمع بودند از کودک چند ساله تا پیرمرد ،همه بودند عاشق چشم انتظار یک فرود برای دیدار معشوق مادر در سالن انتظار بی صبرانه منتظر دخترکش بود خبر دادند... یک خبر غمگین ... خبر دادند که فرود غروب شد ،در دل اسمان کشورم فرود صعودی شد در آسمان در دنیای ابدیت ....این والایی آسمانی داغ خیلی چیز ها را بر دل خیلی از ما نهاد داغ دیدار داغ یک آغوش گرم داغ یک عمر چشم انتظاری نمیگویم چشد انتقاد نمیکنم . گله و شکایت نمیکنم ولی سخت است چند روز چشم انتظار باشی برای دیدن هر چند جسم بیجان عزیزکانت سخت است جگر گوشه های خود را بر تابوت دستانت حمل کنی و حتی گریه هم داغ دلت را سبک نکند . ایرانم بی گمان امسال سال مرگ بود و بوی خون بوی جدایی دل خیلی از ما را آزرد. امسال ما رخت عزا بر تن کردیم و منتظر حادثه بودیم از پلاسکو گرفته تا دلاوران سانچی ،قطار مرگ ،هواپیمای از رادار (رده)خارج شده و خیلی چیز های دیگر داغ دارمان کرد هم میهنی های عزیز..... هم وطنی های داغ دار امید است هم دردی ما را پذیرا باشید . فقط شما ...نه همه ما داغ دار این حادثه ناگوار بودیم و هستیم امید است که وطنم دیگر داغ عزیزانش را شاهد نباشد