داستانکوتاه هیس | malikaaraghi کاربرانجمن یک رمان نویسنده:ملیکا عراقی (malikaaraghi) کاربر انجمن یک رمان خلاصه داستان کوتاه:عشق واژه ی جالبی مگه نه؟ یه کلمه سه حرفی و پر از احساس. اما چه فایده هیس... عشق، خودش مشغول است. در حالی که تو،غرق از ترس میلرزی. مقدمه :هیس که عشق غرق خیالات خودش بود. در زیر نظر عشق، پی کار خودش بود... تو بفکر که لرزش دست منم، از ترس بود. اما خود که میدانم برای دیدن تو بود. و اما هیس، که عشق، مشغول امضا دادن است.