تمام بشکه ها رو بار زدیم و بچه ها هم سوار شدن ، این قایق رو از کنده درست کردیم ، یه قایق ابتکاری هست، یه موتور گازوییلی هم وصل کردیم .
شبیه لنج نیست ولی کار لنج رو انجام میده .
در طول راه چند تا از بچه ها با هم دیگه ترانه رپی رو میخوندن ، بهشون گفتم اینا چیه میخونین.
یکیشون گفت : ما میخواییم Rick Ross بشیم . اونم نیجریه ایی هست
اگه اون تونسته پس ما هم میتونیم .
در حالی که به صدای زیباشون گوش میدادم
فکر میکردم که یه سیاه پوست هیچ وقت نمیتونه آدم آزادی بشه
در هر صورت یک نژاد پرست پیدا میشه و اونو اذیت میکنه .
در بعضی روستا ها توقف میکردیم و چند بشکه میفروختیم و پولشو میگرفتیم .
شب به شهر رسیدیم و من بچه ها رو راهی کردم رفت .
بعدش قایق رو هدایت کردم سمت بندر خریداران نفت سفید
یه چند ساعتی معطل شدم ولی آخرش به اون قیمتی که میخواستم فروختم .
پولا رو گرفتم و سمت خونه حرکت کردم خیلی تاریک بود و من چراغ نداشتم .
تصمیم گرفتم برگردم بندر بخوابم و فردا صبح زود دوباره حرکت کنم .