خلاصه رمان :
۲۵ سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد…و من نمیدونستم بازی روزگار چهقدر ناعادلانه عمل میکنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک هویت دیگه بشه! رفتن به اون عمارت برای من همه چیز بود؛ چون به تو میرسید! به تویی که زندگی رو ازم گرفتی…به تویی که هویتم رو گرفتی! من فقط یک بازیگر ساده بودم با کلی خیالهای رنگی که برای نبود تو خوشحالی میکرد. من…منی بودم که خودم رو بین نقاب سادگیِ یکی دیگه پنهان کردم تا به آخر زندگیِ تو برسم.
ژانر : رمان عاشقانه (دانلود رمان عاشقانه)
دانلود رمان اسارت نگاه اختصاصی یک رمان
مقدمه رمان :
عشق به انتها رسیده، تقدیر بر باد رفته، خاطرهای گمشده، فقط مانده یک دل شکسته؛ اما هنوز عاشقی هست. عاشقانهای مثل من و تو، عاشقانهای که هیچ سرنوشتی پایان آن را به جدایی ختم نمیکند.
شور عشق از یک لانه شروع شد که با هر بار دیدنت، بودنت تفاوت داشت.
دیدارهایی که هیچگاه به اتمام نمیرسد؛ که درآن پر از شعرهای عاشقانه و واژهای گمشده است؛ که شاید هیچ لیلی و مجنونی و هیچ شیرین و فرهادی آن را به یکدیگر نگفته باشند.
نمیدانم که چگونه آهسته و آرام در دل و جانم جای گرفتی
قسمتی از متن رمان :
فندک طلاییم که سالهاست یادگار روح مُردهم بود رو میان انگشتهام فشردم و خیره به شعلهی آتشش مرور میکنم تا امشب باز هم مرهمی برای دردهام داشته باشم.
«چشمم میان ازدحامی که با خوشحالی منتظر دیدن جان دادنش بودن به جستجو میگشت تا شاید برای آخرینبار رحمی به یتیم بودنم کنن.
پیشنهاد می شود
رمان تقصیر | بهار قربانی کاربر انجمن یک رمان