گودال اسماعیلی

روی یک بلندی غیبش زد. ترس برم‌داشت. می‌ترسیدم کسی دیده باشدش و کارش‌و یکسره کرده باشه. آخه اسلحه برنداشته بود. چند دقیقه هم

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما