«دشمنِ مردم» داستانِ آبِ آلوده یک شهر است، آبی که هرچند' هم نوشیدنش بیماریزاست و هم شستوشو با آن، به بهای گران به خودی و بیگانه، به بیمار و نابیمار، فروخته میشود. آبِ آلوده سرچشمه نان چربونرمی برای شهر میشود و از این دید، «دشمنِ مردم» داستانِ نهتنها آب، که داستانِ نانوآبِ شهر و شهروندان و آیندۀ آنها است. آلودگی آب' دو برادر را رویدرروی هم مینهد، یکی پزشک آسایشگاه ساحلی و دیگری همهکاره شهر. پزشک بر آن است که همهچیز را رو کند و سروسامان دهد، برادرش میخواهد همهچیز آرام و پوشیده در اتاقهای دربسته شهرداری رسیدگی و در گذر زمان و نرمنرم راستوریست شود. پزشک میگوید با لاپوشانی آلودگی آب' شهر نابود میشود.
شهردار میگوید با خواباندن آسایشگاه ساحلی برای لولهکشی دوباره' شهر ناندانی خود را و در پسِ آن آیندۀ خود را از دست میدهد. پزشک از حق شهروندی و حقیقت میگوید، دیگری از قانون و مصلحت. کار بالا میگیرد.