حیف روزای رفته

رادمهر گوشه ای نشسته بود به مهلا خیره شده بود سینا_ تند رفتی داداش فکر کنم شدید دلخوره ازت رادمهر_ یعنی باید وایمیستادم مرتیکه زل بزنه به ناموسم سینا_

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما