حیوان را دست‌کم نگیر

دبیرمان می‌گفت: یکی از روزهای زمستان بود. در طبقۀ دوم یک آپارتمان منزل داشتیم. من کنار پنجره نشسته بودم و داشتم قهوه می‌خور

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما