مقدمه,:
این چنین سرآغازست آخر بی نام تو کی نامه ای باز است؟
روزگار بدون درنگ نقاشی می کشد ...در کجا؟ خوب معلومه در دفتر سرنوش ما!این ماهستیم که رنگ نقاشی دفت رمان, را انتخاب می کنیم...پس در رنگش دقت دقت کنید....
همیشه یه سوال ذهنمو مشغول کرده بود....اینکه چرا دنیا مربعییه؟ مگه نمیگند گرده؟پس چرا اطرافیانم همش از دست دنیا و آدماش می نالند؟ خوب اونا معمولا دید منفی ای به دنیا دارند...ولی به نظر ما که اینطور نیست! اصطلاحاتی مانند:بدبختی، مرگ،بیچاره گی ، غلط کردن و....در کلام ما وجود ندارد! خب این طبیعیه که هر زندگی ای دو نقطه به نام خوشی و بدی داره....فکر نکنید ما اوقات بد تا اکنون نداشته ایم ها!!!نه خوبشم داشتیم ! ولی خوب در هردو نقطه ما بیخیالیییم...میگید چرا بیخیالییم؟ خوب چون دنیا بیخییال ما شده ،پس ما برای چه باید نگران اش باشیم؟ما هم مثل خودش رفتار می کنیم! این روش ماست ولی اونایی که همش به زمین و زمون گیر می دند، به نظرتون می تونن از زندگی لذت ببرند؟ من از رنگ های مشکی و کلا تیره برای نقاشی کردن بیزارم!شماچه ؟رنگ مورد علاقه ی شما که به دست زمونه می دهید تا برایتان نقاشی بکشد چه رنگیست؟
بزارید براتون بگویم...این دنیا دو آدم رو بیشتر در خودش نداره.....آدم اول برنده نام داره وآدم دوم بازنده! دوست دارید جز کدام باشید؟ برای اولییه باید تلاش کنید...و برای آدم دوم هیچ تلاشی نباید بکنید...و اما آدم های دسته سوم که بین این دو دسته قرار دارند.....ما هستیم....به این دسته از آدما آدم های میانیی می گویند. یعنی کسانی که دنیا و زمونه بیخیالشون شده و محل بهشون نمی ذاره...و خوب ماهم جزو این دسته ایم!که اصلا دسته هم به حساب نمی یاییم....ولی خوب جزو هردو دسته هم می تونیم باشیم ولی خوب مشکل اصاصیش اینه که ما بیخیالیم و کاری به کار دنیا نداریم....خخخخخ.این است زندگی...یچرا باید زندگی که مثل آب خوردن تموم می شه رو به دهن خودمون زهر کنیم؟ما که نمی کنیم....شاید باخودتون بگید چقدر بی خیال!ولی اشتباه نکنید....چیز هایی هم هستند که در این دنیا برای ما اهمیت داره....حالا چی هست رو می فهمید ولی من یه نصیحت به اونایی دارم که از آرامش زنگی هیچی نمی دونند.....آسایش همیشه با آرامش لج بوده!برای همین هرجایی که آسایش باشه آرامش وجود نداره...نه در اکثر زندگی ها! آسایش همون رفاه و آسودگی زندگی وچیز های مادیست!وقتی ماشین و پول و کار و شرکت خوب داشته باشی آسایش داری ولی آرامش نداری...چرا نداری؟خوب به خاطر اینکه استرس و نگرانی اونها مثل کار ،جلسه،ورشکستگی و ....دست از سرشما برنمی داره و نمی توان,ید با آرامش زندگی کنید....این بود فرق میان آسایش و آرامش!شما کدام رو به کدام ترجیح می دهید؟آرامش چیزیه که رنگ و بویش ماییه ی راحتی و دل آرامی آدما می شه.....من تاکنون ندیده ام کسی آرامش و آسایش را با هم داشته باشه!کسی هست که پول تو جیبیش میلیاردییه ولی ذره ای آرامش نداره!خوب این زندگی به چه دردی می خوره؟
من عاشق آرامش گیتارزدن زیر قرص ماه هستم نه نگاه کردن به ماه از داخل پنجره ی شرکت!این خیلی بده که خودتو محدود به دنیایی کوچک بدونی که بی حدو مرزه!ماه چه کامل چه نیمه کامل آخرش ماهه و این قانون برای زندگی هم وجود داره!این زندگی ای که من می شناسم یه شروع داره و یه پایان!ولی بازم زندگییه!!!مگه نه؟سرتون رو درد نیاورده باشم...ولی خوب امتحان اش ضرری نداره،امتحان کنید و ببینید زدگیتون از دنیا به خاطر نداشتن چه چیزیه؟اگه پیداش کردید و به حرف های من رسیدید ،حتما بگویید....چون خیلی ها حاضر نیستند دست از سر مادیات بردارند!
فعلا!