همسايه ام مژگان خانم برايم تعريف كرد تابستان پارسال روز یکشنبه ساعت چهار عصر پياده از خانه برای خريدی كوچك از سوپر نزديك به محله مان رفتم بیرون ، سرکوچه دوم که رسیدم یه ماشین ۲۰۶ به طرفم اومد و ناگهان راهم را بست و سه تا مرد قوی هيكل منو بغل كردن و با زور پرتابم کردن روی صندلی عقب ماشین، بر اثر شوكه شدن لحظات اول هيچ صدائی ندادم و پس از سوار شدن آنها شروع كردم به جیغ زدن ، يكی از مردان محكم با دست پشت گردنم زد و ديگری يه گونی انداخت روی سرم و گفتن اگر داد...