مظفر صبحگاهی پس از ۲۱ سال اسارت در وسط بیابان، به دنبال پسرش سریاس صبحگاهی آمدهاست. در این فاصله حزب وی به قدرت رسیده و در حالیکه جنگ داخلی کشور را دربر گرفتهاست، از حزبی انقلابی به جریانی فاسد تبدیل شدهاست. وی با سه سریاس صبحگاهی مواجه میشود سریاس اول در میدان گاریچیها به قتل میرسد. سریاس دوم سرباز است و پس از سالها جنگ اسیر میشود. سریاس سوم در کودکی در آتش یک بمب دچار سوختگی شدهاست