مهربانیت و انسانیت

دختری دستش را بریده بود اندازه ای که نیاز به بخیه زدن داشت. با شوهرش آمده بود. وقتی خواست روی تخت دراز بکشد شوهرش نشست و سرش را روی پاهایش گذاشت.

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما