دلنوشته احساسی و سردرگم و |miss_nahiکاربر انجمن یک رمان زندگی ام در حوالی سؤال های زیادی پرسه می زند چشمانم نمیدانم بدنبال دیدن چه چیزیست نمیدانم این چه داستانیست سردرگمم در کوچه های تلخ تنهایی بدون اینکه راه را بدانم پا برهنه قدم میزارم بر زمین سفت وسختی که انگار لیز میخورد از زیر پاهای خسته وبرهنه ام تقدیرم است انگار ای تقدیر بی وفای من دیگر زمین را هم از زیر پاهایم میکشی...