چگونه میشود که یک عشق با شور و نشاط آتشین بین دو فرد شکل میگیرد روابط آنها بسیار نزدیک و نزدیکتر میشود تا جایی که حس میکنند بدون یکدیگر قادر به ادامه زندگی نیستند و بیشک یکی بدون دیگری خواهد مرد. پس از ازدواج و تنها با گذشت مدت کوتاهی آن عشق و علاقه آتشین به یک باره به خاکستری سرد تبدیل میشود که همان زوج عاشق که در ابتدا بدون هم میمردند، حالا از هم متنفرند و چه بسا برای هم آرزوی مرگ در دل داشته باشند! تا جایی پیش میروند که هر روز زندگی با هم برایشان زجر آور است و تصمیم میگیرند هر چه سریعتر به زندگی با یکدیگر خاتمه دهند! زندگی برای آنها به مثابه بودن در یک شکنجه گاه و زندان و تبعید گاه است. حتی نمیتوانند به چشمان هم نگاه کنند؟ آن چشمان افسونگر که قبلا با خیره شدن در آن مدهوش میشدند چه شد؟ چه بلایی بر سر آن عشق آتشین آمد؟