دانلود رمان سرنوشت پیچیده
دانلود رمان سرنوشت پیچیده
داستان درمورد دختری است مثل خودمان، دختری که داغ پدر دیده. پسری از جنس غرور
که زخم خورده و داغ برادر دیده. سرنوشت این دو را به هم نزدیک میکند.
عشق معنا پیدا می کند برای کسی که تا به حال عاشق نشده و عزیزش را به خاطر
عشقی دروغین از دست داده. *اتنا*
قسمتی از رمان سرنوشت پیچیده :
_مگه تا حالا شده نقشه های من جواب نده؟
_نه والا.
_خب پس صبر کن تا بهت بگم چیکار کن.
دو روز خیلی سریع گذشت.
تلفنم زنگ خورد. خبر رسید محموله ها دارن می رسن.
بعد از چند دقیقه جنسا رو اوردن. محموله رو تو انبار تخلیه
کردیم و چند نفر از جمله کاوه رو گذاشتم برای نگهبانی و خودم و سهند به بهانه
سرزدن به جنس ها رفتیم داخل انبار.
به سهند گفتم:
_صبر کن چند دقیقه که بیرون نریم خودش مشکوک میشه و میاد داخل.
وهمینطور هم شد.
بعد از چند دقیقه حس کردم یه نفر داخل انبار شد. با چشم به سهند اشاره کردم
بره بیرون تا اگه نقشه نگرفت،برای اون دردسر درست نشه.
پیشنهاد :دانلود رمان آی پارا جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت
بعد از اینکه سهند از در خارم شد با صدای بلند. جوری که کاوه بشنوه مثلا با خودم
شروع کردم حرف زدن:
_خب شهاب خان. حالا که محموله ات از بین رفت می فهمی من کی ام.صدای کاوه بلند شد:
-ای کثافت پست فطرت. میدونستم یه ریگی به کفشت هست.
و تا بیام به خودم بجنبم یه گلوله زد به کتف چپم.
سریع اسلحه ام رو از پشتم در اوردم و زدم تو دستش که اخی گفت و اسلحه از دستش، افتاد.
رفتم نزدیکش و گفتم:
_جهنم خوش بگذره.
وگلوله بعدی رو بین دو تا ابرو هاش خالی کردم.
با فندک کاوه که توی جیبش بود بشکه های بنزین رو که خودم توی انبار گذاشته بودم
رو طبق نقشه اتیش زدم. رفتم بیرون و داد زدم:
_آتیش، انبار اتیش گرفت.